بعضی وقتا باید تنها باشی
تنهای تنها...
هی اهنگ گوش بدی و فکر کنی همه چیو بریزی تو خودت...
تا مرز انفجار برسی 
اونوقت در اتاق رو باز کنی
با همون لبخند مسخره ی همیشگی وانمود کنی همه چی خوبه


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, | 2:11 | نویسنده : darya |

اوایل حالش خوب بود؛ 

نمیدونم چرا یهو زد به سرش. اونشب برای اینكه آرومش كنم سعی كردم بیشتر بهش نزدیك 

بشم و باهاش صحبت كنم..

اوایل حالش خوب بود؛ نمیدونم چرا یهو زد به سرش. حالش اصلاً طبیعی نبود. همش بهم 

نگاه میكرد و میخندید. به خودم گفتم: عجب غلطی كردم قبول كردم‌ها.... اما دیگه برای 

این حرفا دیر شده بود. باید تا برگشتن اونا از عروسی پیشش میموندم.

خوب یه جورائی اونا هم حق داشتن كه اونو با خودشون نبرن؛ اگه وسط جشن یهو میزد به 

سرش و دیوونه میشد ممكن بود همه چیزو به هم بریزه و كلی آبرو ریزی میشد.

اونشب برای اینكه آرومش كنم سعی كردم بیشتر بهش نزدیك بشم و باهاش صحبت كنم. بعضی 

وقتا خوب بود ولی گاهی دوباره به هم میریخت. یه باره بی‌مقدمه گفت: توهم از اون 

قرصها داری؟ قبل از اینكه چیزی بگم گفت: وقتی از اونا میخورم حالم خیلی خوب میشه.

انگار دارم رو ابرا راه میرم.... روی ابرا كسی بهم نمیگه دیوونه...! بعد با بغض 

پرسید تو هم فكر میكنی من دیوونه‌ام؟؟؟... اما اون از من دیوونه تره. بعد بلند 

خندید و گفت: آخه به من میگفت دوستت دارم. اما با یكی دیگه عروسی كرد و بعد آروم 

گفت: امشبم عروسیشه...


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, | 2:6 | نویسنده : darya |

 

چه اشتباه بزرگیست!!

تلخ کردن زندگیمان..

برای کسی که در دوری ما

شیرین ترین لحظات را سپری میکند!!

 


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, | 1:56 | نویسنده : darya |

ﻣﺂ ﮐﻪ ﻗﺴﻤﺘﻤﻮﻥ ﻧﺸﺪ ﻭﻟﯽ ﻣﯿﮕﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺲّ ﻗﺸﻨﮕﯿﻪ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭﻧﯿﮑﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺁﺭﯼ ﺑﺮﺳﯽ ...

=================

یه آدمهایــــی تو دنیــــــا هستن که وقتـــــی باهاشون هستی احســــــاس می کنی خودتــــــــی!

آغوششون امن ترین جای دنیاست!

بودن باهاشون بهترین لحظاتـــــــــ دنیاستــــــــــ ...


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, | 1:37 | نویسنده : darya |


سر میز شام به یادت می افتم ...

بغض میکنم اشک در چشمانم حلقه می زند

همه با تعجب نگاهم می کنند

لبخند میزنم و می گویم:
چقدر داغ بود..


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, | 1:27 | نویسنده : darya |

تولد انسان روشن شدن کبریتی است

و مرگش خاموشی آن..

بنگر در این فاصله چه کردی؟!!

گرما بخشیدی...؟!

یا سوزاندی...؟!! 


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, | 1:23 | نویسنده : darya |

گـــــاهـــــی وقـــــتــــا مــــجـــــبـــــوری احـــــمــــق باشـــی !
  روی کاغذ مـــــــیــــــــــنــــــــویــــــســـــــــــم
  دســـــتــــــهـــــــای تـــــــــــــــــو . . .
   و روی آن دســــت مــــــــــیــــــــــــــکـــــــشـــــــــــم . . . ! ! !


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, | 1:20 | نویسنده : darya |

ﭼـــﻪ ﺣﺴــــﻪ ﺧﻮﺑﯿــﻪ
ﺷـــﺒﺎ ﻣﻮﻗـــﻊ ﺧــــﻮﺍﺏ عشقـــت بغـــل کنـــی
ﺑﺎ ﻣﻮﻫــــﺎش ﺑﺎﺯﯼ کنـــی
ﭼﺸﻤــــﺎشو ﺑﺒﻮﺳـــﯽ
آﺭﻭﻡ آﺭﻭﻡ ﺗـــﻮ ﺑﻐـــﻠﺖ ﺧﻮﺍﺑـــﺶ ﺑﮕﯿـــﺮﻩ
ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﻫﻨـــﻮﺯ ﺑﯿــــﺪﺍﺭﯼ
ﺩﻭﺳــــﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﻓﻘــــﻂ ﻧﮕــﺎﺵ ﮐﻨـــﯽ
ﻫﻤﯿﻨــــﻄﻮﺭﯼ ﮐـــﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﻧﮕـــﺎﻫﺶ ﻣﯿﮑﻨـــﯽ
ﺍﺷﮑـــﺎﺕ ﺳـــﺮﺍﺯﯾﺮ ﺑﺸـــﻪ
ﺗـــﻮ ﺩﻟـــﺖ ﭘﯿـــﺶ ﺧـــﻮﺩﺕ ﺑﮕـــﯽ :
ﻧﺒﺎﺷــــﯽ ، ﻣﯿﻤﯿــــﺮم


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, | 1:6 | نویسنده : darya |

گفتند :بهت خیانت میکند!

گفتم :میدانم...

گفتند :این یعنی دوستت ندارد!

گفتم :میدانم...

گفتند :روزی میرود و تنها میمانی!

گفتم :میدانم...

گفتند :پس چرا ترکش نمیکنی!

گفتم :این تنها چیزی ست که نمیدانم...


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 21 مهر 1393برچسب:, | 1:10 | نویسنده : darya |

گاهی فقط بوی یک عطر

یک تشابه اسم

برای چند لحظه

باعث میشه دقیقا احساس کنی

که قلبت داره از توی سینه ات کنده میشه..!!!


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 18 مهر 1393برچسب:, | 23:5 | نویسنده : darya |

کم نیستن روزایی که بدون هیچ دلیل خاصی...

هیچ دلیل خاصی...

هیچ دلیل خاصی...

سگ میشی و اون روز رو واسه خودتو بقیه زهر مار میکنی!!!


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 18 مهر 1393برچسب:, | 22:53 | نویسنده : darya |

دلتنگ یعنی روبروی دریا ایستاده باشی و خاطره ی یک خیابان خفه ات کند

 


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 18 مهر 1393برچسب:, | 22:26 | نویسنده : darya |

شب عروسيه.آخرشبه.خيلي سروصداهست...

ميگن عروس رفته تواتاق لباسهاش روعوض کنه...

هرچي منتظرشدن برنگشته!!در رو هم قفل کرده!داماد سراسيمه پشت در راه ميره داره ازنگراني وناراحتي ديوونه ميشه...

مامان باباي مریم پشت در دادميزنن: دخترم دروبازکن.مریم سالمي؟دخترم؟...

آخرش دامادطاقت نمياره باهرمصيبتي شده در رو ميشکنه ميرن تواتاق...

مریم نازمامان بابا مثل يه عروسک زيباکف اتاق خوابيده.لباس قشنگ عروسيش باخون يکي شده ولي رولباش لبخنده!!!

همه مات ومبهوت دارن به اين صحنه نگاه ميکنن...

کناردست مریم يه کاغذهست يه کاغذکه باخون يکي شده...

باباي مریم ميره جلو هنوزم چيزي روکه ميبينه باورنميکنه...

بادستايي لرزان کاغذروبرميداره بازش ميکنه ومي خونه:

سلام عزيزم...

دارم برات نامه مي نويسم.آخرين نامه زندگيمو...

آخه اينجاآخرخط زندگيمه...

کاش منوتولباس عروسي مي ديدي مگه نه اينکه هميشه آرزوت همين بود؟؟!!

علی جان دارم ميرم دارم ميرم که بدوني تاآخرش روحرفام ايستادم...

مي بيني علی...بازم تونستم باهات حرف بزنم...

ديدي بهت گفتم بازم باهم حرف مي زنيم...

ولي اي کاش منم حرفاي تورومي شنيدم...

دارم ميرم چون قسم خوردم توهم خوردي!يادته؟؟

گفتم ياتو يا مرگ...

توهم گفتي...يادته؟!

علی تواينجانيستي من تولباس عروسم ولي توکجايي؟؟

دامادقلبم تويي چراکنارم نمياي؟؟

کاش بودي و مي ديدي که مریمت چطور داره لباس عروسيشوباخون رگش رنگ ميکنه...

کاش بودي و مي ديدي که مریمت تاآخرش رو حرفاش مونده...

علی عشقت داره ميره که بهت ثابت کنه دوستت داشت...

حالاکه چشام دارن سياهي ميرن حالاکه همه بدنم داره ميلرزه همه زندگيم مثل يه سريال ازجلوي چشام ميگذره!!

روزي که نگاهم تونگاهت گره خورديادته؟؟

روزي که دلامون لرزيديادته؟؟

روزاي خوب عاشقيمون يادته؟؟

علی من يادمه چطور بزرگترهامون همونايي که همه زندگيشون بوديم پاروي قلب هردومون گذاشتن...

يادمه روزي که بابات ازخونه پرتت کردبيرون که اگه دوسش داري خودت تنهابروسراغش...

يادمه روزي که بابام خوابوند زيرگوشت که ديگه حق نداري اسمشوبياري!

يادته اون روزچقدرگريه کردم؟تواشکاموپاک کردي وگفتي:

وقتي گريه ميکني چشمات قشنگترميشه!!ميگفتي که من بخندم

علی جان حالابياوببين چشام به اندازه کافي قشنگ شده يابازم گريه کنم؟!

هنوزيادمه بابات فرستادت شهرغريب که چشات توي چشماي من نيفته!

ولي نمي دونست که عشقت توقلب منه نه توچشمام!

روزي که بابام ماروازشهروديارآواره کرد چون من دل به عشقي داده بودم که دستاش خالي بودکه واسه آيندم پولي نداشت...

ولي نمي دونست آرزوهاي من تونگاه توبود نه تودستات!

دارم به قولم عمل ميکنم هنوزم روحرفم هستم!ياتو يا مرگ!!!

پاموازاتاق بذارم بيرون ديگه مال تونيستم ديگه توروندارم...

نميتونم ببينم به جاي دستاي گرم تودستاي يخ زده ي يه غريبه اي تودستام باشه...

همين جاتمومش ميکنم.واسه مردن ديگه ازبابام اجازه نمي گيرم!

واي علی کاش بودي ومي ديدي که رنگ قرمزخون بارنگ سفيدلباس عروس چقدربه هم ميان!!

عزيزم ديگه ناي نوشتن ندارم دلم برات خيلي تنگ شده ميخوام ببينمت!

دستم ميلرزه.طرح چشمات پيشه رومه...

پدرمریم نامه تودستشه کمرش شکسته بالاي سرجنازه دخترقشنگش ايستاده وگريه ميکنه

سرشوبرگردوند که به جمعيت بهت زده وداغدارپشت سرش بگه چه خاکي توسرش شده که توي چهارچوب دريه قامت آشنامي بينه!

آره پدرعلی بود! اونم يه نامه تودستشه...

چشماش قرمزه صورتش بااشک يکي شده بود...

نگاه دوپدربهم گره خورده که خيلي حرفا توش بود!

هردو سکوت کردندوبه هم نگاه کردند.سکوتي که فرياددردهاشون بود...

پدرعلی هم اومده بودکه نامه پسرش رو به دست مریم برسونه...

اومده بودکه بگه پسرش به قولش عمل کرده ولي ديررسيده بود...

حالاهمه چيزتموم شده بودو" کتاب عشق علی و مریم" بسته شده...

حالاديگه دوقلب پشيمون.دوپدرمونده واشکاي سرد دومادرو يه دل داغديده ازيه داماد نکون بخت!

مابقي هرچي مونده گذر زمانه وآينده وبازهم اشتباهاتي که فرصتي براي جبران پيدا نمي کنن............


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 12 مهر 1393برچسب:, | 18:57 | نویسنده : darya |

تو بردی و همه برایت هوراااا کشیدند...

حالا

پایت را از روی دلم بردار...

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 9 مهر 1393برچسب:, | 23:41 | نویسنده : darya |

وقتی بهم زنگ زد بعد مدتها بهش گفتم:

دیگه زنگ نزن من نمیخوامت...

اما همونجا عطرش دستم بود.بو کردمو توی دلم گفتم:

چقدر دوستت دارم

به حال خودم اشک ریختم بدون هق هق

 


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 6 مهر 1393برچسب:, | 22:27 | نویسنده : darya |

به سلامتی اون دخترو پسری که 

هرشب به هم اس ام اس میدادن

که: ای کاش الان پیشم بودی

ولی هیچ موقع به هم نرسیدن...


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 6 مهر 1393برچسب:, | 22:22 | نویسنده : darya |

به دلم میگویم: آن یوسفی که بازگشت به کنعان استثنا بود!

تو غمت را بخور...

==============

برگردو از اول برو...

چشمانم پراز اشک بود

واضح ندیدمت...


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 6 مهر 1393برچسب:, | 22:11 | نویسنده : darya |
.: Weblog Themes By RoozGozar.com :.

  • قالب وبلاگ
  • اس ام اس
  • گالری عکس